حدیثحدیث، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

حدیث عشق

روزهای اخر تابستان

روزهای اخر تابستان سلام ما اومدیم با پست جدید اول اینکه دختر گلم شش ماهش تموم شد 19 شهریور ماه به خاطر واکسنشم کمی حال نداشت ولی خدارو شکر به خیر گذشت. قبل اونم روز میلاد امام رضا حدیث سفر زیارتی به قم داشت و خدارو شکر تو راه دختر خوبی بود و اذیت نمیکرد. از پیشرفت های حدیث جون اینکه الان سینه خیز میره همه چیز و قشنگ دستش میگیره. تازگی ها میگه ماما و بابا و اینکه من و باباش و کامل میشناسه و در ضمن عاشق تنها داییشه و بابا جونم که علاقه خاصی داره.دوتا خاله هاش و مامان نرگس و مامان جونشم با عموش به خوبی میشناسه ولی بغل بقیه احساس غریبی میکنه و اگه من نباشم گریه.  حالا قسمت شیرین پستمون عکسها..... تو عکس با...
15 آبان 1393

5 شهریور 93 و روز دختر

روز دختر       عزیزم امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی   ای بهار آرزوی نسل فردا،دخترم / ای فروغ عشق از روی تو پیدا، دخترم چشم وگوش خویش را بگشا کز راه حسد / نشکند آیینه ات را چشم دنیا، دخترم دست در دست حیا بگذار وکوشش کن مدام / تا نیفتی در راه آزادی از پا، دخترم کوه غم داری اگر بر دوش دل همچون پدر / دم مزن تا می توانی از دریغا، دخترم با مدارا می شوی آسوده دل،پس کن بنا / پایه رفتار خود را بر مدارا، دخترم   برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم میشه اسم...
15 آبان 1393

شش ماهگی

نازلی قیزیم سلام سلام 93/05/19 شروع شش ماهگی خوشگلم حدیث دخترم ! وقتی که به تو نگاه میکنم نمیتونم وجود خدا رو منکر بشم   آخه فقط خدا میتونسته   موجودی رو به زیبایی و حیرت انگیزی تو خلق کرده باشه.   خوشگل من از ابتدای زمینی شدن تا الان که شش ماهش شروع شده. حدیث به همراه دوستش زهرا کوچولو  که دو ماه از خوشگل من بزرگتره در روز شروع شش ماهگی حدیث چـشمـ هـآیـمـ رآ مـے بـنـدمـ زمـآטּ رآ مـتـوقـفـ مـے کـنـمـ مـسـآفـتـ هـآ رآ از بـیـטּ مـے بـرمـ و تـو رآ در آغـوش مـے گـیـرمـ دلـم بـرآے در آغــوش گـرفـتـنـتـ تـنگـ شـ...
15 آبان 1393

نفس من حدیث

نفس من حدیث حدیث و دوستش امیررضا که 16 روز از زمینی شدنش میگذره نوه دایی بابا وحید که با حدیث رفتیم دیدنش ...
15 آبان 1393

یه روز تعطیل

همه ی هستی من حدیث   10 مرداد 93 دومین بار بود که حدیث کوچولو رو بردیم باغ دایی رسول.دفعه قبل چون هوا سرد بود داخل باغ نرفتیم. حدیث و مهدی     ح حدیث و بابا وحید   حدیث و مامان حدیث و دوستش امیرحسین حدیث به کمک بابا وحید وایستاده رو یکی از گوسفندایی که سرراه دیدیم ...
15 آبان 1393

بدون عنوان

عید فطر رمضان امسال 93 اولین ماه رمضون برای حدیث کوچولو بود. ان شاا... وقتی بزرگتر شد واسش یه چادر سفید میخرم باهمدیگه نماز و قران بخونیم. روز عید از صبح که رفتیم برا عید دیدنی حدیث حسابیث خسته شده بود شب برگشتنی به خونه. قربونت بشم مامانی. ولی در کل بیرون که میریم تو ماشین ساکت میشینه بغلم بیرونو تماشا میکنه فداش شم. اینم عکس یادگاریاز روز عید فطر ...
15 آبان 1393

بدون عنوان

طرز خوابیدن ساعت دو نصف شب بود که دیدیم حدیث طرز خوابیدنش عوض شده اول زودی عکس گرفتم بعد بغلم گرفتم تا راحت بخوابه و گذاشتمش رو بالش     چون شبه چند بار بیدار میشه و شیر میخوره هنوز نذاشتم تو تختش تنهایی بخوابه.   ...
15 آبان 1393

بدون عنوان

ماجرای پارک حدیث کوچولو به دایی اش علاقه زیادی داره.رفته بودیم پارک بغل دای دای بود عکسهای زیر کاملا ماجرارو میگه                   تمام تلاشش این بود گوشی رو ببره دهنش که اخرسرهم موفق شد. مامانم این که خوردنی نیست فدات بشم ...
15 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حدیث عشق می باشد